یکی را از ملوک عَجَم حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیّت دراز کرده بود و جور و اذیّت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کُربَت جورش راه غربت گرفتند.
قلمرو فکری:
از یکی از پادشاهان ایرانی نقل می کنند که به دارایی مردم دست درازی می کرد و ستم و آزار آغاز کرد تا به جایی که مردم از فریب کارهایش در جهان پراکنده شدند و به خاطر گرفتاری ستمگری اش، راه دوری از میهن را برگزیدند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
یکی را |
از یکی |
ملوک |
پادشاهان، سلطانان |
ملوک عجم |
پادشاهان ایران |
رعیت |
مردم |
جور |
ستم |
خلق |
مردم |
فعل |
کُنش، رفتار |
کربت |
غم، اندوه |
غربت |
غریبی، دور از خانمان |
||
کربت جور |
اندوه حاصل از ظلم و ستم |
||
مکاید |
جمع مکیده یا مکیدت، کیدها، مکرها، حیلهها |
||
تطاول |
ستم و تعدی، به زور به چیزی دست پیدا کردن |
||
عجم |
سرزمینی که ساکنان آن غیرعرب، به ویژه ایرانی باشند؛ ایران |
قلمرو ادبی:
دست دراز کردن به مال رعیت ß کنایه غارت اموال مردم
جهان ß مجاز از کشور دیگر
ارتفاع و نقصان ß تضاد
دست دراز کردن ß کنایه از تعرض و تجاوز
زور آوردن دشمنان ß کنایه از حمله دشمنان
به جهان برفتند ß کنایه از به دیگر جاهای جهان مهاجرت کردند
چون رعیّت کم شد، ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خرانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.
قلمرو فکری:
هنگامی که مردم و جمعیت کشور کم شد، درآمد دولت نیز کاست. خزانه خالی ماند و دشمنان فشار آوردند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چون |
هنگامی که |
رعیت |
مردم |
ولایت |
کشور، سرزمین |
خزانه |
گنجینه |
نقصان |
کم شدن، کاهش یافتن |
||
ارتفاعِ ولایت |
عایدات و درآمدهای مملکت |
||
ارتفاع |
محصول زمین های زراعی |
هر که فریادرس روز مصیبت خواهد گو در ایّام سلامت به جوانمردی کوش
بندهٔ حلقه به گوش ار ننوازی برود لطف کن که بیگانه شود حلقه به گوش
قلمرو فکری:
هر کس برای روز گرفتاری اش یاور می خواهد به او بگو در روزگار تندرستی جوانمرد و بخشنده باشد.
اگر بنده حلقه به گوش و مطیعت را هم مورد لطف و محبت قرار ندهی، از پیش تو فرار می کند. پس تا می توانی لطف کن؛ که با لطف، بیگانه هم از تو فرمانبرداری می کند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
که |
کس |
فریاد |
کمک |
فریادرس |
یاور، دستگیر |
مصیبت |
دشواری، سختی، رنج |
بنده |
برده |
ار |
اگر |
ایّام |
روزها، روزگار، جمع یوم |
||
نواختن |
کسی را با گفتن سخنان محبت آمیز یا بخشیدن چیزی مورد محبت قرار دادن، نوازش کردن |
قلمرو ادبی:
قالب شعر ß «قطعه»؛ چون فقط مصراع های زوج دارای قافیه هستند:
روز مصیبت و ایام سلامت ß تضاد
وزن ß فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رشته انسانی)
حلقه به گوش ß کنایه از فرمانبردار و مطیع
نواختن ß کنایه مهربانی و بخشش کردن
واژه آرایی عبارات «حلقه به گوش» و «لطف» در بیت دوم
واج آرایی مصوّت «ــِـ» در بیت اول
باری به مجلس او در، کتاب شاهنامه همی خواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون؛
قلمرو فکری:
به هر روی، در انجمن او از کتاب شاهنامه درباره نابودی کشور ضحاک و روزگار فریدون بیت هایی را می خواندند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
باری |
به هر روی، خلاصه |
همی خواندند |
می خواندند |
زوال |
نابودی، از بین رفتن |
مملکت |
کشور |
عهد |
روزگار |
به مجلس او در ß دو حرف اضافه برای یک متمم
قلمرو ادبی:
ضحّاک و فریدون ß تضاد
تلمیح به داستان ضحّاک و فریدون در شاهنامۀ فردوسی
وزیر، مَلِک را پرسید: «هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و مُلک و حَشَم نداشت، چگونه بر او مملکت مقرّر شد؟»
قلمرو فکری:
وزیر، از شاه پرسید آیا می دانی فریدون که گنج، کشور و خدمتکار نداشت، چگونه کشوری را به دست آورد؟
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مَلِک |
پادشاه |
را |
از |
توان دانستن |
می توانیم بدانیم |
||
مقرّر شد |
قرار گرفت، ثبات و دوام یافت |
||
حشم |
خدمتکاران، خویشان و زیردستان فرمانبر |
گفت: «آن چنان که شنیدی خلقی بر او به تعصّب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت.»
قلمرو فکری:
گفت: همانگونه که شنیده ای گروهی از مردم پیرامون او با جانب داری جمع شدند و از او پشتیبانی کردند و پادشاهی یافت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خلق |
مردم |
گرد آمدن |
جمع شدن |
به تعصب |
به حمایت و جانب داری |
||
تقویت |
نیرو دادن، نیرومند ساختن، پشتیبانی |
||
تعصب |
طرفداری یا دشمنی بیش از حد نسبت به شخص، گروه یا امری |
گفت: «ای مَلکِ چون گِرد آمدن خلق موجب پادشاهی است، تو مر خلق را پریشان برای چه می کنی؟ مگر سر پادشاهی کردن نداری؟»
قلمرو فکری:
گفت ای پادشاه به این دلیل که جمع شدن مردم سبب پادشاهی است، تو چرا مردم را آشفته دل و آزرده می کنی؟ مگر نمی خواهی که فرمانروایی کنی؟
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گرد آمدن |
جمع شدن |
خَلق |
مردم |
مگر |
برای بیان پرسش انکاری، یا قید تأکید به معنی همانا |
قلمرو ادبی:
سر ß مجاز از قصد
مَلکِ گفت: «موجب گرد آمدن سپاه و رعیّت چه باشد؟» گفت: «پادشه را کَرَم باید تا برو گرد آیند و رحمت تا در پناه دولتش ایمن نشینند و تو را این هر دو نیست.»
قلمرو فکری:
شاه گفت: «علت جمع شدن سپاه و مردم چه چیزی است؟» گفت: «پادشاه باید بخشندگی داشته باشد تا مردم پیرامون او جمع گردند و مهربانی داشته باشد تا در پناه حکومتش در امنیت زندگی کنند و تو هیچ یک از این دو ویژگی را نداری.»
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مَلِک |
پادشاه، سلطان |
موجب |
سبب، علت |
گرد آمدن |
جمع شدن |
کرم |
بخشش |
برو |
بر او |
ایمن |
در امان، دل آسوده |
را |
نشانۀ دارندگی و مالکیت |
||
رعیّت |
مردم زیردست، عموم مردم |
ایمن ß ممال از اَمن
تا برو گرد آیند و رحمت ß عبارت «لازم است» به حذف به قرینه لفظی شده است
نکند جور بیشه سلطانی که نیاید ز گرگ چوپانی
پادشاهی که طرح ظلم افکند پای دیوار مُلک خویش بکند
قلمرو فکری:
انسان ستمگر نمی تواند پادشاهی کند؛ زیرا هیچ گاه از گرگ نمی توان انتظار چوپانی داشت.
شاهی که سبب پیدایش و گسترش ستم شود، گویی دیوار پادشاهی خودش را نابود می کند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جورپیشه |
ستمگر |
سلطانی |
پادشاهی |
که |
زیرا، زیرا که |
آمدن |
برآمدن، توانستن |
طرح |
نقشه |
||
طرح ظلم افکندن |
سبب پیدایش و گسترش ظلم شدن، بنیان ظلم نهادن |
قلمرو ادبی:
بیت اول ß سلطانی و چوپانی ß قافیه
بیت دوم ß افکند و بکن ß قافیه
مصراع دومِ بیت اول ß ارسال المثل
بیت اول ß شبه اسلوب معادله
طرح ظلم ß اضافه تشبیهی
طرح افکندن ß کنایه از بنا نهادن
دیوار ملک ß اضافه تشبیهی
پای چیزی را کندن ß کنایه از زمینه نابودی را فراهم کردن
وزن ß فعلاتن مفاعلن فعلن (رشته انسانی)
قالب ß مثنوی